ابراهیم طلبه حوزه عملیه است. اسم شهر محل سکونت و حوزه علمیه را بگذارید ناشناس بگذاریم. او یکی از شاگردان ممتاز کلاس درس حوزه است. ایمان و تدین ابراهیم هم بر کسی پوشیده نیست. هدف او علاوه بر تدریس علوم قرآنی و تفسیر، خدمت به ایتام و کودکان بدسرپرست است. در مسجدی کوچک هم، به خلق خدا خدمت میکند. مومنان محله و مسجد نیز او را میشناسند و از ابراهیم به عنوان امین محله و مسجد یاد می کنند. ابراهیم هنوز ازدواج نکرده و امیدی هم به ازدواج در آینده نزدیک ندارد چون عایدی او آنقدر نیست که بتواند از عهده امورات زن و بچه برآید. او در کلاس درس به ضرورت جلسات و احترام به استاد، لباس طلبگی به تن میکند ولی وقتی پا از حوزه بیرون میگذارد، در کوچه و محله خود، لباس مردم عادی را به تن میکند. اگر مجلس و درسی هم در کار باشد، به احترام مردم و صحن مسجد لباس طلبگی را دوباره بر تن میکند. و باز بعد از درس قرآن برای کودکان محله، در هنگام خروج از مسجد به لباس عادی و مبدل خود برمیگردد. این فقط داستان ابراهیم نیست؛ داستان جمع بزرگی از روحانیون و طلبههای کشور ماست- آنان که در خلوت خدمت میکنند و در انظار عمومی بیهیچ هیاهویی روزگار میگذرانند.
داستان ابراهیم یک داستان واقعی است. این داستان با اندکی تغییر، قشر بزرگی از طلبهها و روحانیون عزیز کشور را دربرمیگیرد. ممکن است ابراهیم در داستانی نسبتا مشابه، همسر و فرزندانی هم داشته باشد و در شهر بزرگی و مسجد بزرگتری پیشنماز و خطیب باشد. ولی هرطور که داستان را پیش ببریم و شخصیتها را در این داستان عوض کنیم، ابراهیم داستان ما، با دو معضل بزرگ دست و پنجه نرم میکند: یکی غم نان و معیشت و دوم تحقیر شدید اجتماعی. هرچند دستیابی به آمارهای علمی برای اثبات این امر دشوار است، ولی کافی است در جمع طلبگان و حوزویان بنشینید و به حرفهایشان گوش کنید. جملاتی از این قبیل در میان طلاب و روحانیون بسیار متدوال است: «این روزها اگر لباس آخوندی بپوشم، حتی تاکسی هم منو سوار نمیکنه.» «شنیدید عمامه فلانی را موتوری زده!» «منِ معلمِ حوزه در سطح عالی، شاگرد خصوصی عربی دارم برای کنکور. اگر درس ندم، امورات نمیگذره.» « مردم فکر میکنند همه آخوندها ماشین آخرین مدل سوار میشند، بین ما کی ماشین داره، چه برسد به ماشین مدل بالا!» این جملات مشتی است نمونه خروار. آخوند جماعت، هم در این جامعه تحقیر میشود و هم نگران معیشت خود است.
همزمان با نگارش این مقاله خبر سوءقصد به سه روحانی در حرم رضوی سرخط خبرها شد. چه شما خواننده عزیز از قشر روحانی باشید و چه از مردم عادی، آیا این سوال در ذهن شما ایجاد نشده که جامعه به چه سمتی رفته که طلبههای عادی قربانی وضعیت موجود میشوند؟ البته ماجرای حمله اخیر بیشتر زوایای تروریستی داشته، ولی در گذشته شاهد بودهایم که اراز و اوباش داخلی به طلبهها حمله کردهاند و مردم هم عکسالعملی نشان ندادند. سوال اینجاست که احترام و مقبولیتی که قرنها روحانیت مردمی پاسدار آن بود، به کجا رفته است؟ آیا این آبرو از دسترفته است؟ آیا از وقتی منبر خطیب حکومتی و حاکمیتی شده، مردم از روحانیت دور شدهاند؟ مگر نه این است که امثال ابراهیم داستان ما از ترس تحقیر اجتماعی کوچه و برزن، میترسد که جامع طلبگی به تن کند. چون ممکن است در محله دیگری موتورسواری او را خفتگیری کند یا عمامهاش را به شوخی به زمین بزند؟
آمار و نظرسنجیها ما در وبسایت مردم و روحانیت با قطعیت بیانگر نگرانی مردم نسبت به حاکمیتمحور شدن خطبهها نماز جمعه هستند. وقتی مردم از نماز جمعه حاکمیتی دلگیر باشند، متاسفانه لباس روحانیتی که ابراهیم داستان ما بر تن میکند را نیز برنمیتابند و همه تقصیرهای معیشت و بدبختیهای خود را از دید کل روحانیون میبییند. وقتی ریاست جمهوری در مقام یک روحانی نیز زمام امور اداری را به دست میگیرد و خلف وعده کند، خواسته یا ناخواسته بر نوع نگرش مردم بر کل روحانیت تاثیر منفی می گذارد.
شقاق بین مردم و روحانیون به نوعی بر درک مردم از وضعیت معیشتی روحانیون نیز تاثیر منفی گذاشته است. در یک مصاحبه تلویزیونی، آیتالله محمدجواد صادق لنکرانی، از علمای حوزه، اعلام کرد که بیش از ۸۰ درصد حوزویان و طلاب زیر خط فقر زندگی میکنند. کار در اسنپ و روی آوردن به کارهای جانبی که پیشتر در این مقاله بدانها اشاره کردیم، یک امر عادی در میان طلاب تبدیل شده است. فراموش نکنیم که روحانیون فرزندان همین جامعه هستند. آخوند یا طلبه ممکن است برادر یا عموزاده خود ما باشد. طلبه شهروند همین مملکت است و فرزند همین ملت. حقوق شهروندی حق مسلم همین طلبه نیز هست. معیشت و گرانی گریبان همین طلبه را نیز میگیرد و سیاست درست و غلط مملکتی بر زندگی این طلبه و خانواده او نیز تاثیر مثبت و منفی بگذارد.
طلبهای که در خیابان خفتگیری میشود هیچ فرقی با یک شهروند عادی دیگر ندارد، ولی متاسفانه مردم عادی همدردی کمتری به طلبهها می کنند زیرا آنها را بخشی از حاکمیت قلمداد می کنند. جامعه سالم و امنیت همگانی حق مسلم همه است و معمم و مکلا باید هردو در این روند سهیم باشند. برای مثال، برقراری صلح منطقهای علاوه بر شهروندان عادی، تاثیرات مثبتی بر همین قشر طلبه هم دارد. هر وقت روابط ما با عربستان به سردی میگرود، امکان حضور زائران ایرانی و رفتن به حج برای ایرانیان دچار توقف و اخلال میشود. همین ماجرا در مورد وضعیت معیشتی هم صادق است و وقتی کشور تحت تاثیر تحریمها گرفتار تورم و گرانی میشود، همین ابراهیم داستان ماست که نمیتواند آنچنان که شایسته است به کودکان تحت حمایت خود یاری برساند. طلبه و روحانیت جدا از مردم نیستند و فرزندان این ملت هستند و در این راستا، خود طلاب باید برای تغییر ذهنیت مردم تلاش کنند و در عمل نشان دهند که بیش از آنکه بخشی از حاکمیت محسوب شوند، بخشی از مردم عادی هستند