در روزگاری نه چندان دور، دست کم یکی از نقشهای اجتماعی روحانیون در جوامع کوچک شهری و روستایی ایران، مصالحهگری بود. اگر نزاعی در محله اتفاق میافتاد، مسایل در مساجد رفع و رجوع میشد. اگر دعوایی قومی درمیگرفت، روحانیون از طیفها و حتی فرق مختلف برای بحث و مصالحه در کنار حاکمان یا والیان مینشستند و نقش مصلحین و آشتیدهندگان را ایفا میکردند. اگر جنگی رخ میداد، دغدغه و نگرانی روحانیون این بود که نزاع به حوزه زندگی و معاش مردم محله و هممسجدیها تسری پیدا نکند. چون روحانیون نگران کسبه، بازار و مردم کوی و برزن خود بودند. اینجا بود که روحانیون پیغام میفرستادند و موضوع را فیصله میدادند. اگر والی یا حاکمی نمیتوانست مشکلی را حل کند، دست به دامان روحانیت میشد چون به اهمیت و نفوذ مردمی روحانیت آگاه بود. در سایه همین تفکر ما بر آن شدیم تحلیلی از وقایع و رویکرد روحانیون به واقعه اخیر مربوط به انفجار مسجد شیعیان در مزار شریف ارائه دهیم تا در این بزنگاه حساس تاریخی این موضوع مهم دوباره مغفول نماند.
آخرین عکسالعملهای ائمه جمعه هفته گذشته به حملات تروریستی افغانستان، نمودی بود از پراکندهنگری و عدم اضطرار در خصوص وضعیت دشوار شیعیان در آن کشور. اشاراتی که به این موضوع حساس در خطبههای این هفته شد، به وحدت مردم ایران و افغانستان محدود شد و شعارهای مربوط به حمایت از مردم فلسطین، حمایت از شیعیان هزاره را تحت الشعاع قرار داد. خطیب تبریز، حجتالاسلام آلهاشم، به صورت بسیار مشخصتر، این انفجار را محکوم کرد ولی به نظر نمیرسید که صحبتهای دیگران حتی در مشهد، گواهی بر تاکید کافی و وافی بر این موضوع داشته باشد. انگار نه انگار که این موضوع در چند قدمی کشور ما در آن سوی مرز برای برادران و خواهران شیعه رخ داده باشد. آیا «صدای بیصدای شیعیان افغانستان» شدن در چارچوب وظایف کاری ائمه جمعه تعریف نشده؟ و آیا قرار است که نسخهپیچیها صرفا فرافکنانه و مقصر جلوه دادن دیگران باشد؟ علیالخصوص، بسیار جای شگفتی داشت که نامی از داعش که خود مسولیت این بمبگذاری را پذیرفته، به میان نیامد که اقدامات این گروه تکفیری و حمامیانشان در میان طالبان محکوم نشد.
البته موارد متفاوتی هم بود و مثلا سخنان آیتالله محامی، خطیب زاهدان، همراه با درکی از شرایط منطقهای بود و بر همدلی مسلمانان و جلوگیری از ایجاد اختلاف در این وضعیت حساس تاکید می کرد. شاید اضطرار و نوع برخورد خطیبان یا روحانیونی که سالها با مسایل منطقهای و جنگهای قومی دست به گریبان بودند، درک و اشراف کاملتری به اینگونه مسایل از خود نشان میدهند. به عبارتی، وقتی موضوعی با این درجه از اهمیت وقتی از نظر اکثر خطیبان دور ماند و به قدر کفایت بدان پرداخته نشد، این امر تنها نشان از یک سری مصلحت اندیشیها و ملاحظات سیاسی دارد. سوال اینجاست که اگر ما حاظریم بخاطر ملاحظات سیاسی و منافع ملی در برابر کشتار شیعیان سکوت کنیم، چرا خط قرمزهای خودمان را حمایت از مردم مظلوم فلسطین می گذاریم و در آن جبهه حاضر به مصالحه نمی شویم؟ مگر خون فلسطینیها از خون مردم هزاره رنگینتر است؟
در این میان رویکرد جالب اخیر رییس ائتلاف الفتح، در نقطه مقابل با آیتاللهسیستانی در عراق بود که همه چیز را به پای اسراییل نوشت و عملا داعش و طالبان را تطهیر کرد. آیا اینگونه فرافکنیها ظلمی مضاعف – هم به مردم مظلوم فلسطین و هم مردم مظلوم هزاره – نیست؟ این نوع فرافکنی متاسفانه هم در میان روحانیون و هم در میان مردم عادی رواج دارد و چه مشکلات داخلی و چه دعواهای قومی و منطقهای به حساب دشمن خارجی نوشته میشود. شاید ذکر این مطلب از آیتالله بهسودی خالی از لطف نباشد که ایشان اعتراف کردند که در زمان حضور نیروهای امریکا در افغانستان، هیچ مسلمان شیعهای در افغانستان و منطقه هزاره کشته نشد. اینکه خطیبان مختلف دغدغهمند این موضوع نیستند، از سویی ریشه های سیاسی دارد و از دیگر سو، ناشی از دوری از خطوط مرزی یا صرفا پایتختنشینی یا قرار گرفتن ستاد در مراکز استانی است که این امر مسلتزم بازنگری های اصولی در نحوه تعامل ائمه جمعه با مرکز است.
خوشبختانه سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان واکنش مناسبی در رابطه با حملات تروریسی اخیر در افغانستان نشان داد ولی سوای روشهای دیپلماتیک مرسوم کنسولگریها، آیا نباید واکنش محکم و قاطعی از روحانیون شنیده شود؟ کجاست آن مصالحهگری و پایان دادن به نزاعها؟ این امر صرفا به افغانستان و شیعیان آنجا محدود نمیشود و میتواند فرزندان خود کشور عزیزمان ایران را هم شامل شود. این امر در عراق نیز به عنوان یک عرف عادی درآمده و اگر روحانیت آگاه در پی مصالحه نباشد، گریبان ما را نیز خواهد گرفت.
نوع موضعگیری روحانیت از هر شکل و منظری در جامعه حائز اهمیت است. حتی شقاقی که میان مردم و روحانیت در جامعه امروز ایران دیده میشود، باز نتوانسته نقش اجتماعی روحانیت را کمرنگ کند و برغم بدبینیهایی که مردم نسبت به روحانیت دارند، هنوز از مدیریت و مصلحتگری آنها استقبال می کنند. آمار و نظرسنجیهای ما اهمیت این موضعگیریها را مورد تایید قرار میدهد. وقتی موضعگیری نمیشود، از منظر مردم، انفعال روحانیت مورد قضاوت واقع شده و حتی به نوعی، تاییدی بر اشتباهات و حتی جنایات صورت گرفته قلمداد میشود. وقتی روحانیت در برابر فساد سکوت کند، از نگاه مردم این سکوت به منزله مهر تایید یا سهیم بودن در فساد قلمداد میشود. همین موضوع در خصوص کشتار شیعیان افعانستان هم وجود دارد. فراموش نکنیم که دستکم در تاریخ معاصر و در اوج آن در انقلاب اسلامی، همراهی مردم با روحانیت به خاطر موضعگیری درست روحانیت علیه فساد، رشوه، ناعدالتی، و فقر بوده است. وقتی مردم روحانیت را همراه و همموضع و دغدغهمند میبیند، این قشر را از نهاد حکومت جدا دیده و از خود میداند. انشاالله با موضعگیریهای صحیح ائمه جمه، شاهد تغییر روند کنونی و نزدیکی مردم به روحانیت باشیم.