چالش حوزه یا چالش قدرت

آن زمان که جناب حسن رحیم پور اذغندی از حوزه علمیه قم به عنوان منبعی برای سکولاریسم یاد کرد، احتمالا متوجه نبود که اگر این اظهارات محلی از اعراب داشته باشد، باز هم بحث به حوزه راجع نمی شود زیرا که حوزه های علیه، نه منبع، بلکه خود قربانی جریان سکولاریسم هستند. اگر چنین باشد خود رحیم پور ا‌ذغندی هم از بزرگترین قربانی های نادانسته همین فلسفه سکولاریسم است، سکولاریسم به معنی فاصله گرفتن تدریجی دین از سیاست. اگر وارد سوابق غیر علمی جناب پور اذغندی نشویم، می توانیم بگوییم که هرچند ایشان فرد کتاب خوانده ای هستند ولی به هر حال مدارج حوزی را در حدی طی نکرده اند که بتوانند اینچنین درباره حوزه ها اظهار نظر بفرمایند. ولی به هر حال ما که اهل معرفت و انصاف هستیم، باید با جدیت به صحبت هایی که هر ناظری از جمله جناب رحیم پور اذغندی می فرمایند بپردازیم و باید این سوال را مطرح کنیم که آیا این سخنان اصلا موضوعیت دارد و آیا این بحث پیوندی با دیگر مسائل سیاسی و اجتماعی در کشور دارد یا خیر؟

برخی می گویند که مسئله را باید از منظر سیاسی و تقابل اصولگرایان و اصلاح طلبان مورد بررسی قرار داد. متاسفانه طیف اصولگرا به علت های مختلف در کارزار انتخابات با موفقیت روبرو نشده و این بحرانی است که برخی از آن سخن گفته اند. در آن سوی قضیه هم وضعیت برادران اصلاح طلب بهتر نبوده و از این زوایه هیچ یک از طیف های سیاسی مطرح در کشور در موضع برتری قرار ندارند. به هر حال نمی توان انکار کرد که یک آموزه سیاسی، بدون برنامه عملی، دستاوردی نخواهد داشت. مشکل کنونی ما این است که بحث هایی که غربگرایان وطنی مطرح کرده و می کنند تا به زغم خود بحرانی که اصولگرایان با آن مواجه هستند را رفع کنند، جواب لازم را نداده، نه از لحاظ ایدئولوژیک و نه از لحاظ اقتصادی. حوزه همیشه نسبت به آلام جامعه احساس مسئولیت کرده ولی به هر حال در این بحران حقیقا همه مسئولیت به دوش حوزه نیست.

سوال اینجاست که آیا برای گذار از این بحران می توان آموزه های این دو فلسفه سیاسی متفاوت و گاه متضاد را با هم ادغام کرد و از آن به عنوان یک راه حل جدید سیاسی-اجتماعی استفاده نمود؟ آیا این رویکرد، راهی برای برونرفت از آنچه که جناب رحیم پور اذغندی بحران سکولار شدن حوزه هاست خواهد بود؟ جواب این سوال منفی است زیرا شاید مشکل در نفس این دو رویکرد نباشد بلکه در متن و سیستمی که این دو آموزه های سیاسی به منصه ظهور می رسد و عملی می شود باشد.

شاید بتوان گفت که مشکل ساختاری که ما با آن روبرو هستیم و دامن حوزه های علمیه را نیز گرفته، بحث یک پارچه شدن قدرت و حاکم شدن یک نوع نگاه دستوری هم در سیاست و هم در رویه فقهی است. در نظام های مردم سالارانه، قرار بر این است که احزاب و گروه های مختلف با فلسفه های سیاسی متفاوت، با هم رقابت کنند و  در یک فرایند سیاسی این فلسفه ها را اجرایی نمایند. این موضوع به طور سنتی در حوزه های شیعه هم وجود داشته و تصادم افکار مراجع که تاحدی به نحله های فقهی و کلامی متفاوتی معتقد بودند بخش جدایی ناپذیر سنت غنی ما بوده.

شاید باید به جای بحث سکولاریزم، بحث  پلورالیسم را طرح کرد. اگر این ایراد به حوزه ها گرفته می شود که از امور سیاسی غافل شده اند در واقع آدرس غلط دادن است زیرا مشکل از اینجا ناشی شده که وحدت در کثرتی که به طور تاریخی حوزه های شیعه از آن بهره برده اند به علت ضرورت ها یا مصلحت های سیاسی به حاشیه رانده شده و یکی از نتایج این امر چیزی است که امثال جناب رحیم پور اذغندی به اشتباه از آن به غفلت حوزه ها یاد می کنند. در گذشته و حتی زمانیکه روحانیت از مناصب سیاسی و اجرائی فاصله داشت تفکر مراجع در تقابل کامل با سکولاریزم بود و رهنمون های آنها تنها شامل شئون شخصیه نمی شد. اگر اکنون احیانا شاهد دور شدن حوزه ها از بررسی مسائل اجتماعی و سیاسی هستیم، این امر را نه در خود حوزه ها بلکه در وضعیتی باید جستجو کرد که به دلایل منطقی یا غیر منطقی بر حوزه ها تحمیل شده. انشاالله با بازگرداندن فرهنگ بحث و  فحص که بخش ذاتی حیات حوزی است شرایط برای گذار از وضعیت موجود فراهم گردد و شاهد باشیم که انتقاداتی امثال اظهارات رحیم پور اذغندی از داخل خود حوزه بیرون بیاید و در داخل حوزه هم مورد مداقه قرار گیرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.