پس از شهادت حجت الاسلام مصطفی قاسمی، روحانی همدانی که سایت مردم و روحانیت یک مقاله راجع به آن منتشر کرده بود، دگر بار خبر شهادت حجت الاسلام محمد خرسند، امام جمعه کازرون، نگرانی های سایت مردم و روحانیت در مورد خشونت علیه روحانیت را به سوی یک واقعیت تلخ ولی حقیقی سوق داد.
آقای محمد وکیلی، از طلاب حوزه، جان کلام را در یک جمله در سایت مباحثات نوشت: «خشونت علیه روحانیت، از معضلات نوپدیدی است که طی یکی دو سال اخیر در جامعه ما علنی شده و با گسترش و افزایش نفوذ رسانهها ـ مخصوصاً فضای مجازی ـ در جامعه، شکلی عیانتر یافته است.»
در اوان انقلاب اسلامی و همینطور در چهل سال گذشته، تماشاگر خشونت علیه روحانیت بودهایم، با این تفاوت که در گذشته این اعمال خشونت بیشتر معطوف به معممان شاخص، شناخته شده و مهم و محوری جامعه بود و ریشه در توطئه های مشخص سیاسی داشت. ولی امروزه، پنداری فقط ملبس بودن به عبا و عمامه و نعلین کفایت میکند که آقایی مورد خشم، ضرب و شتم و حتی حمله با سلاح سرد و گرم قرار بگیرد.
دگر بار گفته مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (رحمت الله علیه) را تکرار میکنیم: «روحانیت در میان مردم مثل ماهی در میان آب هست. ما با مردم اعتبار داریم؛ اگر مردم نباشند ما چیزی نیستیم؛ ما جدای از مردم قیمتی نداریم؛ ما در کنار مردم اعتبار داریم.»
آیا خشونت علیه روحانیت نشانگر دوری روز افزون مردم از روحانیون است؟ چند هفته پیش، سایت شفقنا مقاله مفصلی راجع به افزایش خشونت علیه روحانیت منتشر کرده بود که نگاهی جامع و مانع به این موضوع دارد.(برای مطالعه مقاله به این لینک مراجعه کنید)
متأسفانه، در اتفاقات اخیر، مقامات انتظامی و دادستانی، با اعلام اینکه «مهاجم اختلال روانی داشته» یا «مهاجم از اراذل و اوباش بوده» سعی میکنند سر و ته قضیه را به شکلی سرسری و پیش پا افتاده حل و فصل کنند. آیا این کار به نوعی تقلیل دادن یک هنجار نامأنوس جامعه به یک پرونده «اختلال روانی» یا «اراذل و اوباشی» بحساب میاید؟ آیا نیاز نیست که به این معظل بزرگ، نگرشی متفاوت از دیدگاه های اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و بالاخص سیاسی داشت؟ باید از روزی که خدای ناکرده عبا و عمامه – یا هر لباس متحدالشکل دیگری – به سیبل تهاجمات مردم تبدیل گردد، بترسیم چون اگر تیری که از کمانی خارج شود، بازگرداندنش غیر ممکن است.
خانم پروانه سلحشوری، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در گفتوگو با خبرگزاری خانهملت، با تایید اظهارنظر رئیس انجمن مددکاران اجتماعی مبنی بر اینکه براساس اعلام وزارت بهداشت، نزاع دومین عامل مرگ افراد در اورژانسهاست، گفت: «بر اساس جدیدترین آمار ارائهشده، ایران رتبه اول عصبانیت را در دنیا دارد، که این نشان میدهد، ایرانیان عصبانیترین مردم دنیا هستند که در پی آن مرگ و میر ناشی از نزاع نیز افزایش یافته است.» حال به صورت علنی شاهد آن هستیم که خشم و عصبانیت مردم، اخیراً خشونت علیه روحانیت را به معابر و محلات شهرها و روستاها آورده است.
همانگونه که در مقاله قبلی با عنوان خشونت علیه روحانیت بتاریخ ۱۷ اردیبهشت سال جاری ذکر کردیم، حضور پر رنگ معممان در ردههای مختلف حکومتی اعم از قوای قضائیه، مجریه و مقننه، بعلاوه نقش حیاتی بیت رهبری و شخص آیت الله خامنهای به عنوان نماد جمهوری اسلامی، باعث میشود که مردم خوب و بد را از چشم روحانیت ببینند و طبیعتاً هم تعریف و تمجیدشان متوجه این گروه باشد و هم قهر و نفرینشان.
محسن حسام مظاهری، پژوهشگر جامعهشناسی دینی در یادداشت «گشایش یا تنگنا» نوشته بود: «در حکومت دینی، دینداران، ناخواسته در موقعیت توجیهکنندگان رفتارهای حکومت و دولت قرار میگیرند. خصوصاً هرچه فاصله مردم و حاکمان بیشتر باشد، این برچسبزنی فراگیرتر میشود. ایماژی که حکومت ساخته این است: قدرت در دست دینداران است. پس آنها که نشان دینداری دارند، طبعاً قدرتمندترند و در قبال شرایط موجود، مسئولتر.»
در این برهه حساس از تاریخ کشورمان که با مصائب و معضلات کلانی در حال دست و پنجه نرم کردن هستیم و با مشکل کاهش چشم گیر اعتماد و امید اجتماعی روبرو هستیم، مسئولیت روحانیت از هر زمانی حساس تر و خطیرتر است. روحانیون میبایست با هشیاری، به آسیب شناسی بحران وجه اجتماعی و بحران ارتباط خود با عامه مردم بپردازند. در این راستا پیگیری دو راه کار، مهم به نظر می رسد: از یک سو بازگشت به نقش سنتی حوزه و روحانیت که برای صده ها چراغ راه امت شیعه بوده و عامل اعتماد مردم به روحانیت بوده ضروری به نظر می رسد. از سوی دیگر، ایجاد چندصدایی در داخل حوزه ها و در میان طبقه روحانیت می تواند نگاه کنونی مردم را که از آخوند حکومتی سخن میگویند تغییر دهد.
علاوه بر آسیب شناسی های کلان و درازمدت، در مقطع کنونی، روحانیت نباید مشکلات اقتصادی مردم را دست کم بگیرد و در این راستا تلاش برای توجه به بهبودی وضعیت معیشتی مردم باید در اولویت های تلاش های طلاب و روحانیون باشد. روحانیون باید در کنار مردم باشند ولی نه در مقام یک مسئول، بلکه به عنوان فردی مخلص که خود را هم ارز پا برهنه ها می داند و نگاهی از بالا ندارد. عدم ایجاد روابط همکاری و همیاری از طرف روحانیون بیش از پیش آنها را از مردم دور میکند و با ایجاد این شکاف خشم مردم از نابکاریها، نامدیریتها و نابسانامیها بیشتر و بیشتر متوجه روحانیون میشود که عواقب آن به خشونت علیه روحانیت میانجامد.